سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایران سرزمین من


ساعت 2:41 عصر شنبه 87/9/30


¤ نویسنده: رعنا گومه

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:2 عصر شنبه 87/9/30

هو المحبوب

 

در آن شب سیاه
که قلبم در راه گلویم ایستاده بود
به آن جلوه ی روشنایی رسیدم
او در گوش صبحدم به من گفت
تو هیچگاه به *خودت* نمی اندیشی
اما به یک لیوان؟
بسیار...
او در جلوه ی طلوع به من گفت
تو خودت را گم کرده ای
گم شده ی تو در تو خلاصه می شود
او در اوج نیم روز
هنگامی که از من جدا می شد? زمزمه می کرد?
خیال می کنی سراب ها تو را سرشار می کنند...؟
دل تو بوی مرگ می دهد.

  

هو المحبوب   


 در آن شب سیاه
که قلبم در راه گلویم ایستاده بود
به آن جلوه ی روشنایی رسیدم
او در گوش صبحدم به من گفت
تو هیچگاه به *خودت* نمی اندیشی
اما به یک لیوان؟
بسیار...
او در جلوه ی طلوع به من گفت
تو خودت را گم کرده ای
گم شده ی تو در تو خلاصه می شود
او در اوج نیم روز
هنگامی که از من جدا می شد? زمزمه می کرد?
خیال می کنی سراب ها تو را سرشار می کنند...؟
دل تو بوی مرگ می دهد.


 

¤ نویسنده: رعنا گومه

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:54 عصر شنبه 87/9/30

عکس

¤ نویسنده: رعنا گومه

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:51 عصر شنبه 87/9/30


¤ نویسنده: رعنا گومه

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:44 عصر شنبه 87/9/30


¤ نویسنده: رعنا گومه

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3      >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
11
:: بازدید دیروز ::
0
:: کل بازدیدها ::
18834

:: درباره من ::

ایران سرزمین من


:: لینک به وبلاگ ::

ایران سرزمین من

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

RANA FEYLI ALIREZA FEYLI .

:: آرشیو ::

یادداشت های قبلی

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::